اموزش تقویت صدا و فن بیان و موضوعات بازیگری
نوشته شده توسط : magy

یکی از مهم‎ترین راه‎های ارتباط ما با دیگران، صداست. گرچه "زبان تن" و ظاهر افراد نیز گونه‎های دیگر ایجاد ارتباط را رقم می‎زند؛ اما تنها وسیله‎ای که می‎شود با آن اندیشه و احساس خود را بهتر بیان کرد، صداست. حدود ۵۵  سال پیش، شادروان ملک الشعرای بهار، در کتاب گرانمایه‎اش "سبک شناسی"، ضعف نحوه‎ی سخن گویی ما را امری کلّی دانست و از ضایع شدن آهنگ صدای ما و جویده حرف زدن  بیشتر انسان‎ها، سخن گفت و از قول مردی فاضل نقل کرد که : «مردم ما به جای سخن گفتن، ناله می‎کنند». به همین خاطر، از همگان دعوت کرد تا به ورزش صدا بپردازند و طریق سخن‎گویی درست و فصیح را با آهنگ استوار و متین، بیاموزند.

 

از آن هنگام تا کنون نه تنها  دعوت بهار اجابت نشده؛ بلکه کسانی که به اقتضای حرفه‎ی خود با سخن گفتن و بیان، سرو کار دارند نیز آن‎گونه که باید، در پی حل این مشکل برنیامده‎اند. این موضوع، شامل گویندگان و بازیگران تئاتر و سینما می‎شود که با این غفلت، اغلب قادر نیستند از صدای خود به نحوی "کارآ و ماهرانه" استفاده کنند.

 

برای پی بردن به ادعّای بنده ، کافی است به تماشای یک نمایش بنشینید و با دقت، به بیان بازیگران گوش کنید. مشاهده نمایید آیا ادای دیالوگ‎ها با آگاهی و احساس آن‎ها -نسبت به آن‎چه که می‎گویند- ارتباط مستقیم دارد؟ نه تنها بازیگران تئاتر، بلکه این نشانه‎ها را می‎توانید در بازیگران سینما و دوبلورها نیز پیدا کنید.

 

نکته‎ی مهمی که لازم است اشاره شود این است که هرچه آگاهی و احساس شما نسبت به آن‎چه می‎گویید بیشتر باشد؛ بیان شما  دقیقتر، عمیقتر و موثرتر خواهد بود. به عبارت دیگر، صدای شما، هرچند از لحاظ فیزیکی، کامل و دارای تنی گرم و دلنشین باشید، تا زمانی که با آگاهی کافی و احساسی نیرومند نیامیزد، نمی‎تواند گفتاری دقیق و موثر، عرضه کند.

 

همان طور که سیسلی بری از صاحب نظران نقل می کند: «صدا، جلوه‎ای از شخصیت ماست. با صدا می‎توانیم درون خود را به دیگران، نشان دهیم.» چگونگی تُن صدا، حالت  و انتقال  احساس  آن، اگر خوش‎آهنگ باشد باعث لطافت روح مخاطب و پذیرش ما خواهد گردید. هنگام سخن گفتن، نگاه کردن به طرف مقابل، هم نشان دهنده‎ی اعتماد به نفس ماست و هم احترام گذاشتن به اوست.

شمرده سخن گفتن، کمک شایانی به ما خواهد کرد تا مطالبی را که در نظر داریم بگوییم، در ذهن خویش، مرور و بهتر آن‎را ادا کنیم. پیشنهاد می‎کنم همیشه به واکنش مخاطب توجه داشته باشید. این موضوع  به ما کمک می‎کند تا بدانیم آیا وی راغب به گوش کردن به ادامه‎ی صحبت هست یا نه.

به وجود آوردن اشتیاق  در شخص مقابل، نفوذ در وی را بهتر و آسان‎تر می‎کند. نفوذ، به معنای راهیابی به زوایای پنهان ذهن اوست تا بتوانیم انگیزه‎ی  گوش کردن به آن‎چه می‎گوییم را  در وی، تقویت  نماییم. ایجاد اعتماد در مخاطب، یکی دیگر از نکات  اساسی گوش کردن به سخنان ماست. دستیابی به آن‎چه آمد، مستلزم این است که  کمی با علم  مخاطب‎شناسی، آگاهی داشته باشیم. برای آشنایی با این علم، لزومی به تحصیلات آکادمیک در رشته‎ی روان شناسی، نیست. کافی است مخاطب را نگاه کنیم و انعکاس گفته‎هایمان  را به تماشا بنشینیم و به ارزیابی او بپردازیم.

هرچند که ظاهر ما، (حرکات، لباس، اشارات  غیر ارادی) نیز خبر از شخصیت ما می‎دهد؛ ولی  با صدا، اندیشه‎ها و احساسات دقیق خود را بیان می‎کنیم. هرچه صدای ما حسّاس‎تر و کاراتر باشد، درون و منظورمان با جلوه‎ی بهتری  بیان می‎شود. این صدا، درونمایه‎ی لطیف و عمیق ما را به مخاطب منتقل خواهد کرد. به منظور نفوذ در دیگران، لازم است شمرده و با وقار سخن بگوییم. برای دستیابی به این هدف، ابتدا نفس عمیق بکشیم؛ سپس صوت را به آهستگی هم‎چون نسیمی که آرام می‎وزد، آن‎را به گوش شنونده‎ی خود برسانیم. در چنین حالتی، اعتماد به نفس  بیشتر می‎شود و با نگاه کردن در چشمان بیننده یا مخاطب خود، می‎توانیم بازتاب آن‎را در چشمان وی ببینیم. هرچه این عمل، پر طنین‎تر باشد، واکنش مخاطب را بهتر و دل انگیزتر خواهیم دید. نگاه کردن به مخاطب، لایه‎های پنهان روح و روان او را می‎تواند به ما بنمایاند به شرطی که  کمی روان‎شناسی بدانیم.

 

برای نفوذ در دیگران ، نیازی به گذراندن دوره های روان شناسی نیست.از راه دل و با دل سخن گفتن، آرام و متین بودن همراهِ تُنِ صدای روح نواز، بهترین عوامل راهیابی به درون هر کس است.

 

افراد، در زندگی روزمره، انتهای کلمات، به خصوص انتهای آخرین کلمه از هر جمله را معمولا نامفهوم و سست ادا می کنند. چند جمله را به صورت یکنواخت بیان کرده و کلمات را با تکیه و تاکید ادا نمی کنند.صدا ،برد لازم را نسبت به محیط خود ندارد. آهنگ آن مطبوع نیست. عبارات، معنای دقیق خود را به شنونده منتقل نمی‎کنند. به علت تنفس غلط، برای بیان قسمت آخر کلام – اگر کمی طولانی باشد–  نفس کافی ندارند. لذا به تارهای صوتی، فشار وارد می‎کنند یا نفس را در ریه‎ها حبس می‎نمایند و در نتیجه، کلمات بسیار بد ادا می‎شود. برای همین است که در چنین مواقع، یا تو دماغی صحبت می‎کنند، یا جیغ می‎زنند . همه‎ی حروف به دلیل ورزیده نبودن عضلات سازنده‎ی آن‎ها، سست و کم‎جان ادا می‎شود. بعضی از کلمات را درست تلفظ نمی‎کنند. عده‎ای لهجه دارند. عده‎ای بسیار تند و بریده سخن می‎گویند و برخی نیز بسیار کند، کشدار و خسته کننده.

مخلص کلام این‎که، زبان و لب‎های ما احتیاج به تمرین دارند. وقتی آن‎ها  را ورزش دهیم، آهنگ و لحن صدای ما دلنواز خواهد شد و چنان‎چه آن‎ها را تنبل بار آوریم، خشک و بی روح صحبت خواهیم کرد. در آینده، بیشتر از فن بیان با شما سخن می‎گویم. با نگاهی به کتاب پرورش صدا و بیان هنرپیشه نوشته ی سیسیلی بری.

 

 

 

برد صدا- تنفس دیافراگمی-ریشه دار کردن صدا:

1:پشت دست ها را در انتهای قفسه ی سینه قرار دهید. در همین جاست که قفسه ی سینه هنگام دم بیش از هر جای دیگر میتواند منبسط شود. علت این است که امکان حرکت دنده ها در این قسمت بیش از جاهای دیگر قفسه سینه است.

الف) از راه بینی هوا را به درون بکشید. احساس کنید که دنده ها در ناحیه ی پشت روی کف اطاق باز می شوند.هوا را به آرامی از راه دهان و با گلوی باز خارج کنید. همه ی هوای درون ششها را تا آخرین ذره بیرون دهید. آنگاه منتظر بمانید تا احساس کنیدکه عضله های میان دنده ها دیگر باید حرکت کنند. پس بآرامی هوا را بدرون بکشید. به باز شدن دنده ها در پشت و پهلو توجه کنید و پر شدن ششها را از هوا احساس نمایید . از کف اطاق برای پی بردن به باز شدن دنده ها استفاده کنید. هوا را بیرون دهید.

این عمل را دو یا سه بار انجام دهید.هوا را از طریق بینی به درون بکشید و از طریق گلوی باز و دهان خارج کنید. به مقدار نفس خود توجه نمایید. بدرون کشیدن هوا از راه بینی به شما کمک می کند تا مقدار بیشتری هوا بدرون ششها وارد کنید.

ضمن این تمرین باید مواظب باشید(که قسمت فوقانی سینه حرکت نکند) با این حال اگر چنین شد نگران نشوید زیرا تمرکز توجه بر دنده های پائینی و در نتیجه آزادتر شدن حرکت آن ها بتدریج از حرکت قسمت فوقانی سینه خواهد کاست.از سوی دیگر نباید آنچنان عمیق نفس بکشید که قسمت فوقانی سینه دچار سفتی و کشیدگی شود.

ب) هوا را بآهستگی و سهولت بدرون بکشید. یک لحظه مکث کنید.مطمئن شوید که پشت و شانه ها آزادند آنگاه هوا را طی ده شماره بیرون دهید.(البته منظور این است که در ذهن خود نه با صدای بلند بشمرید. همچنین در این تمرین و در تمرین های مشابه باید فاصله ی شماره ها ثابت بماند.) نکته ی بسیار مهم این است که خروج هوا باید در کنترل عضله های میان دنده ها باشد هدف اصلی این تمرین همین نکته است. خارج شدن هوا باید کاملا" بی صدا صورت گیرد. برای این منظور گلو باید کاملا" باز و آزاد باشد. ایجاد صوت هنگام بازدم(خروج هوا) نشانه ی آن است که شما دارید بوسیله ی یک انقباض نفس را در گلو کنترل می کنید. این خود به معنای تمرکز انرژی یا وجود فشار در گلو است. اگر این عارضه را رفع نکنید هنگامی که به مرحله ی تولید صوت میرسیم در ناحیه ی گلو دچار تنش خواهید شد. همواره پیش از بدرون کشیدن هوا آنقدر منتظر بمانید تا احساس کنید که عضلات میان دنده ها بحرکت نیاز دارد.

در آغاز کار این تمرین را حداقل باید بمدت پنج دقیقه انجام دهید.

شمارش هنگام بازدم را باید بتدریج افزایش دهید و به پانزده برسانید. این یک تمرین وقت گیر است اما اهمیت بسیار دارد زیرا بوسیله ی بازدم آهسته و کنترل شده و مکث پیش ازدم میتوان به عضلات یاد داد بر حسب نیاز و وضع خود حرکت کنند. عضلات خود احساس میکنند که نیاز به حرکت دارند. بنابراین لازم نیست شما آنها را با فشار به حرکت در آورید- انرژی حرکت در خود آنها موجود است.

تا اینجا شما دنده ها را باز کرده اید. اینک باید ناحیه ی تنفس رابه عمیق ترین نقطه ی ششها و بدرون شکم گسترش دهید(خواننده توجه دارد که در اینجا منظور از شکم قسمتی از نیم تنه است که زیر دیافراگم و بالای لگن خاصره قرار دارد). از طریق تمرین دادن دیافراگم است که شما میتوانید به این منظور نائل شوید. دیافراگم یک پرده ی عضلانی است که مثل سقفی بین دو ناحیه ی سینه و شکم قرار گرفته است. هنگامی که دیافراگم منقبض می شود و پائین می رود هوا به پائین ترین قسمت شُشها کشیده میشود و هنگامی که منبسط میگردد و بالا می آید هوا خارج می گردد شما نمیتوانید حرکات دیافراگم را مستقیما" لمس کنید لیکن میتوانید عضله های بخش فوقانی شکم را که هنگام حرکت دیافراگم جابجا میشوند لمس نمائید.

ج) هوا را بدرون بکشید تا آنکه احساس کنید دنده ها باز می شوند. مواظب باشید که گردن و شانه ها آزاد باشند.دست خود را روی عضلات شکم درست بالای کمر قرار دهید و نفس کوتاهی مثل یک آه کوچک بیرون دهید(این کار نباید تند و ناگهانی باشد). آنگاه مجددا هوا را بدرون بکشید. این کار را چند بار انجام دهیدتا آنکه ورود و خروج هوا را تا عمق ششها به نحوی کاملا" دقیق احساس کنید.

د) نظیر تمرین پیشین عمل دم را بطور کامل انجام دهید. دست خود را روی همان عضلات شکم بگذارید و به همبن ترتیب نفس کوتاهی مثل یک آه کوچک بیرون دهید. آنگاه دوباره هوا را بدرون بکشید اما اینبار هوا را روی مصوت<اِ> خارج کنید ضمن آنکه <ه> خفیفی در آغاز مصوت قرار می دهید. تولید صوت به وسیله ی نفس چنانکه قبلا" نیز اشاره کردیم باید به تولید صوت با زدن ضربه بر روی طبل شبیه باشد. این تمرین را چند بار انجام دهید تا نسبت به محل تولید صوت مطمئن شوید. آنگاه به یک مصوت بلندتر -<آ>-بپردازید و این یک را اندکی طولانی تر ادا کنید. ابتدا آن ها را با حالت و نوسان مکالمه ای بگویید بعد آنها را روی یک نت آسان بخوانید. در پایان بار دیگر آن ها را _<اِ> <آ> <اِی> و <آی>_ به نحوی بسیار کوتاه ادا کنید و همچنان که زدن ضربه بر طبل تولید صوت می کند نفس را به صوت تبدیل کنید. اینک نفس و صوت باید یکی شوند.

ه) اینک تمرین بالا را با کلمات انجام دهید. برای اینکار می توانید از چند بیت زیر و یا از شعرهائی که خود از بر دارید استفاده کنید:

شبی چون شبه روی شسته بقیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

دگر گونه آرایشی کرد ماه بسیج گذر کرد بر پیشگاه

شده تیر اندر سرای دورنگ میان کرده باریک ودل کرده تنگ

بعد از گفتن هر بیت نفس بکشید یعنی هر بیت را با یک نفس بگوئید.

بخود وقت دهید تا فرو رفتن هوا را در اعماق ششها و سپس خارج شدن صوت را احساس کنید. باید چنان احساس کنید که صوت از عمق بدن مایه می گیرد و سینه در لرزش های صوت شرکت می کند.چنین صوتی از لحاظ فیزیکی کامل(آمیخته) است. در آغاز ممکن است صوت کاملا" از عمق بر نیاید_ اغلب در فاصله ی بکار انداختن نفس و تولید واقعی صوت وقفه ای پیش می آید. برای رفع این اشکال می توانید به ترتیبی که در دو تمرین <ج> و <د> شرح داده شده نفس را مثل یک آه کوتاه خارج کنید سپس هوا را بدرون بکشید و آنگاه یک بیت از شعر را بگوئید.نکتهی مهم این است که با احساس سر چشمه گرفتن صوت از دیافراگم آشنا شوید.

اینک تفاوت کار دیافراگم و دنده ها را در عمل تنفس باز شناخته اید. در واقع دیافراگم و دنده ها با هم کار می کنند و آزادی دنده های پائینی به حرکت دیافراگم کمک میکند. مسلما" توجه دارید که از شما نمیخواهیم تا حرکات دیافراگم و دنده ها را از هم جدا کنید- یعنی دنده ها را باز نگهدارید و تنها دیافراگم را برای تنفس بالا و پائین ببرید. چنین کاری فقط جنبه ی تصوری دارد. برای تولید صدای خوب هر دو دسته عضلات دنده ها و دیافراگم باید بکار گرفته شوند. حرکات دنده ها باعث استواری صوت می شود و شما را نسبت به صدای خود مطمئن می سازد. دیافراگم نیز باعث ریشه دار شدن صدا می گردد.

و) دست ها را پشت سر قرار دهید. بگذارید آرنج هایتان کاملا" از هم باز شوند. به منظور آنکه تا سر حد امکان از ایجاد تنش جلوگیری شود کافیست نوک انگشتهایتان را روی گوشهایتان بگذارید- این کار از فشار آوردن دستها به سر جلوگیری میکند. در هر حال این حالت با انقباض همراه خواهد بود. بنابراین باید بکوشید تا آنجا که امکان دارد عضلات شل باشند. فایده ی این حرکت این است که قفسه ی سینه را باز می کند. اینک بآهستگی از راه بینی هوا را بدرون بکشید.سعی کنید جلوی بالاآمدن شانه ها را بگیرید . دهان را باز کنید و هوا را مثل یک آه بیرون دهید. منتظر بمانید تا احساس کنید که به هوا احتیاج دارید و مجددا" به همان طریقه نفس بکشید. این تمرین را فقط دو یا سه بار انجام دهید چرا که خسته کننده است و به سرعت باعث تنش می شود اما برای بحرکت در آوردن دنده ها بسیار مفید است.

آنچه اهمیت دارد اینست که بخود وقت دهید تا همه ی روند تنفس را تجربه کنید و با آن آشنا شوید و بر آن مسلط شوید تا آنکه نحوه ی عمل ملکه ی شما گردد. البته در آغاز همواره متوجه حرکات عضلات خود خواهید بود و ممکن است مقدار زیادی از نفس را هدر دهید. اما هنگامی که نسبت به آنچه میکنید اطمینان یافتید کار سهل و روان خواهد شد وسر انجام تنفس دیافراگمی شما به صورتی کاملا" آسان وغیر ارادی در خواهد آمد

منبع:پرورش صدا و بیان هنرپیشه.

 

 

یگری (Acting)

 

ایفای نقش شخصیتی در فیلم ، از خلال کنش ها و واکنش ها ، ژست ها ، تغییر حالت های چهره ، تغییر رفتار و تغییر لحن گفتار را ، بازیگری گویند.

 

 

تاثیر هنرهای پیشین بر بازیگری

 

نقاشی

 

اگر چه نقاشی در ذات خود دارای خصلتی ایستا و ساکن است ، ولی از یک نظر با هنر فیلم ارتباط دارد ، یعنی تصویر نگاری از انسان. از نقاشی پرتره ها ، مهم ترین درس بازیگری جلوی دوربین ، یعنی بیان عواطف از طریق نگاه را می توان دریافت.

 

 

 

آن موقع که هنوز دوربین عکاسی و فیلم برداری اختراع نشده بود ، مدل های نقاشی نخستین بازیگران صامت در عرصه هنرهای تصویری بودند. آنها می بایست به وسیله نگاه ، حالات چهره ، نوع ایستادن یا نشستن ، حالات دست ها و خلاصه به وسیله تمام آن چیزهایی که یک بازیگر برای بازی جلوی دوربین ، به آن متوسل می شود ، عواطف و احساسات خود را منتقل می کردند. درواقع بازیگر ، در صحنه هایی که باید طی چند لحظه حالتی را به خود بگیرد و هیچ حرکتی نکند نیز ، همین کار مدل های نقاشی را انجام می دهد.

 

« تصویر اول از سمت چپ ، تصویری است از تابلوی معروف مونالیزا ( لبخند ژکوند ) ، که توسط لئوناردو داوینچیکشیده شده. صورت ، نگاه ، حالت چهره و نوع قرار گرفتن دست ها ی این زن در این تابلو ، به خوبی دربرگیرنده احساسات متفاوت اوست. تصویر دوم نیز ، نمایی از فیلم مصاعب ژاندارک ( 1928- The Passion of Joan of Arc ) ، ساختهکارل تئودور درایر ( Carl Theodor Dreyer ) است. چهره ژان که در انتظار اعدام خود به وسیله آتش است ، به خوبی همانند یک پرتره ، بیانگر احساسات او در این لحظات است. »

 

 

عکاسی

 

عکاسی زمینه بازیگری برای دوربین را فراهم کرد ، اینکه آدم به عنوان سوژه های فتوژنیک ( جذاب برای تصویر ) ، می تواند عکس برداری شود. بر خلاف مدل های نقاشی ، هر کس کافی است ظرف چند ثانیه ژست و حالتی به خود بگیرد تا از او عکس گرفته شود. او می تواند در ژست و حالتی که می گیرد به نوعی احساساتش را نیز بروز دهد.

 

پیش از عکاسی ، هنر تئاتر وجود داشت و شاید فکر کنیم که چرا باید عکاسی زمینه ساز بازی برای دوربین باشد. ، زیرا عکاسی چیز جدیدی با خود آورد ، آدمی که جلوی دوربین نشسته موجودی زنده است ، ولی عکسش قالبی است از نور که روی کاغذ چاپ می شود. این شخص می تواند بدون آنکه نیازی به برون فکنی از نوع تئاتری داشته باشد ( زیرا در تئاتر تماشاگران در فاصله نسبتا دوری از بازیگران نشسته اند و تماشاگران آنقدر بر نگاه و حالات چهره بازیگران مسلط نیستند ، به همین خاطر ، بازیگران تئاتر باید به رفتارها و ژست های خود شدت بیشتری ببخشند ، اصطلاحا برون فکنی ، تا احساساتشان را بروز دهند. ) ، در خود فرو برود تا دوربین به او نزدیک شود و در فاصله ای مناسب از او تصویر بگیرد. از طرف دیگر در نقاشی و عکاسی ، شخصیت ها از دنیای واقعی و سه بعدی می آیند تا به تصویری دو بعدی در قاب ، یا قاب یک تابلو ، یا قاب یک عکس ، بدل شوند و از این جهت شباهت زیادی به فیلم دارند ، و تمام عناصری که برای خلق تصویر و عمق بخشیدن به آن در یک تابلوی نقاشی یا در یک قاب عکس ، مورد نیاز است در فیلم نیز مورد نیاز است.

 

 

تئاتر

 

نمایش های صحنه ای یا اصطلاحا تئاتر ، در آغاز تاریخ سینما بر روی این هنر جدید بسیار تاثیر گذاشت. برخی فیلم های اولیه فیلم هایی بودند که در آن از یک نمایش ، فیلم گرفته شده بود. در این حالت دوربین را در فاصله مناسبی از صحنه قرار می دادند و بدون اینکه دوربین هیچ حرکتی داشته باشد ، از صحنه فیلم می گرفتند. همچنین اولین بازیگران سینما ، بازیگران عرصه تئاتر بودند و نوع بازی جلوی دوربین ، همان نوع بازی های تئاتری بود. بعدها سبک بازیگری برای فیلم تغییر کرد و سبک بازیگری مختص سینما و هنر فیلم به دست آمد. امروزه هم بسیاری از بازیگران فیلم ها از تئاتر جذب سینما می شوند. به همین جهت ، بسیاری تئاتر و سینما را از یک جنس می دانند ، ولی تئاتر و سینما و نوع بازی در صحنه تئاتر با نوع بازی در برابر دوربین با وجود شباهت ها و برخی اصول مشترکی که با یکدیگر دارند ، عملا متفاوت از هم هستند.

 

بازیگری در سینما ، بر خلاف تئاتر که در آن بازیگر مستقیما با تماشاگر روبه روست ، از طریق حضور در برابر دوربین و به مدد تمهیداتی چون تدوین ، لبه صدا و امکانات دیگری صورت می گیرد که بر بازی بازیگر اثر خاصی می گذارد و ممکن است ، آن را تقویت و در مواردی تضعیف کند.

 

در سینما ، صحنه ها نما به نما فیلم برداری می شوند و حتی گاهی نماهایی که پشت سر هم فیلم برداری می شوند ، به همان ترتیبی که قرار است نمایش داده شوند ، نیستند ، بر خلاف تئاتر ، که بازیگران بازی پیوسته ای دارند که دارای همان ترتیب داستانی نمایش نامه است.

همچنین گاهی برای رسیدن به بازی مورد نظر کارگردان ، ممکن است ، یک نما پس از چند برداشت به نتیجه مطلوب برسد و مورد قبول واقع شود ، در حالی که در تئاتر امکان دوم برای بازیگر وجود ندارد. همه این مسائل موجب می شود که بازی بازیگر برای یک فیلم از حالت یکپارچه بازی تئاتری دور شود. در واقع این تکه تکه شدن بازی بازیگر ، مشکلات زیادی برای بازیگر ایجاد می کند و روی بازی او اثر می گذارد ، زیرا موجب می شود تا بازیگر نیز ، تداوم احساسی اش را از دست بدهد و برای رسیدن به احساس هر صحنه ، نیاز به تلاش بیشتری داشته باشد ، اما از طرف دیگر ، این مسئله یک فایده مهم دارد و آن این است که ، می توان بین برداشت های مختلف بهترین برداشت را انتخاب کرد و همچنین ، اشتباهات بازیگران را جبران کرد.

 

در سینما ، بازیگر باید جلوی دوربین بازی کند و معمولا فاصله چندانی با دوربین ندارد ، در نتیجه کوچکترین حرکت او برای بیننده محسوس است ، میکروفن های حساس هم قادرند آهسته ترین نجواهای او را ضبط کنند ، به این ترتیب در سینما شیوه به کار گیری بدن ، به ویژه اجزای صورت و صدا ، به شکلی مشابه نحوه بازی در تئاتر منتفی است و به سبکی متین تر و طبیعی تر برای بازیگری نیاز است. گرفتن ژست و حالت های تئاتری ، دیگر در سینما قابل قبول نیست زیرا ، بازی بازیگر را مصنوعی و اغراق شده جلوه می دهد ، در حالی که در تئاتر این خود اساس بازیگری برای تئاتر است

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                            بازیگری چیست ؟

 

  بازی گری درتعریف عینی یعنی حضور زنده ی بازی گربر صحنه .دراین جا "حضور" یعنی اشغال بخشی ازفضا توسط بدن؛ قید« زنده»یعنی آن حضور (بدن) با اندیشه و احساس توأم است ؛ و«صحنه »در این تعریف یعنی هرنوع فضای بازی . پس بازیگر در هر مکتبی مشق کرده باشد ،با هر شیوه ای به نقش رسیده باشد ،نمایش اش هر سبک زیبا یی  شناختی داشته باشد ،کارش از این سه جنبه داوری می شود : 1)جنبةبدنی (فیزیکی) یا تکنیکی ؛ 2)جنبة ذهنی یا اندیشه ای ؛3)جنبه حسی یا روحی1

  جنبه بدنی یا تکنیکی در یک کلام یعنی چگونگی حضور بدنی بازیگر بر صحنه . این حضور گاه ساکن است (بازیگر درجا وبی حرکت ایستاده ،نشسته خوابیده ،یا ....)گاه متحرک: حرکت  آن گاه درجاست (بازیگر در جا ،سر ودست وتنه و اعضای صورت اش حرکت‌می دهد وبا لوازم بازی اش کارمی کند وتغییرمکانی  ندارد )گاه توأم با جابجایی (بازیگر در صحنه جابجا می شود وتغییر مکان دارد ،یعنی پایین وبالا یا چپ وراست می‌رود)؛‌ درهمةاین احوال گاه با بیان همراه است وگاه بی صدا یا بی کلام است ؛وسرانجام، گاه فردی است ،گاه جمعی . پس این جنبه مشتمل است بر همة آنچه تماشاگر از بازیگر می‌بیند ومی شنود .

  این دیده ها وشنیده ها زمانی برتماشاگر تأثیر میگذارند که باورشوند .ونخستین شرط باور شدن شان این است که دست کم راحت و روان انجام شوند .بازی راحت و روان در صورتی میسر است که بازیگر بر بدن وبیان خود شناخت وتسلط  داشته باشد .بسیاری معتقدند که فقط  این جنبه ازکار بازیگر ی آموختنی است . جنبه‌ی تکنیکی یا بدنی کار بازیگر یعنی جنبه ی مر بوط به شناخت وتسلط بازی گر بر بدن و بیان خود . شناخت  و تسلط بربدن و بیان در بازی گری هریک بحث و فصلی مستقل ،مهم ومفصل است .

  در جنبةذهنی یا اندیشه ای موضوع بررسی این است که با زیگر چگونه شخصیت نقش خود رااز زوایای مختلف تجزیه و تحلیل می کند – به افکار او ،احساسات و عواطف او ، اعمال او رابطه ای که با نمایش ودیگر نقش های آن دارد پی می برد . این جنبة از کار بازیگر ،نمود بیرونی چندانی ندارد .حرکت و احساس تجلی بیرونی دارند ، اما اندیشه ؟ تماشاگر معمولا"به نحوه ی مواجهه ی بازیگر با این دسته از مسائل نقش کاری ندارد و در واقع فقط نتایج این جنبه را می بیند . اما شکی نیست که بازیگر اگر از این نظر ضعفی داشته باشد ،نمی تواند نقش راگویا ،دقیق وباورکردنی بنمایاند .

  جنبةاحساسی یاروحی رابسیاری عالی ترین جنبةکار بازیگر می دانند  و بر این باورند که این جنبه چندان آموزش دادنی نیست .

  بنابراین باور،بیش تر بازیگران درجنبه های اول ودوم تبحر پیدا می کنند واز این مرحله فراترنمی روند ودر نهایت می شوند«بازیگر خوب » یا به تعبیری «تکنیکی » ،که گاهی تا مرتبه ی «ستاره شدن » نیز پیش می روند ،اما تا در جنبه ی احساسی یا روحی پرورده و استاد نشوند «بازیگر بزرگ »نمی شوند – بازی چنین بازیگرانی است که سالها درخاطر می ماند.2

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازیگری و هنر نمایشی

 

 

 

نویسنده: محمد رضا حیدری …هنر چیست؟! نمی دانم… جوهر اصلی این پدیده ی اسرارآمیز و وصف ناپذیر انسان را حیران می سازد. اما در عین حال می دانیم که از قدیمی ترین زمانها تاکنون افراد بشر تجارب فردی و خصوصی خود را به صور مجسمی منعکس ساخته اند که ما آنها را آثار هنری می نامیم… و ضمنا‌‌ می دانیم که هنر در زند گی بشر، اصلی اساسی است.

 

اگر از تمدن بشری و زندگانی ما آثار هنری را بگیرند زندگی چگونه می شود؟

 

 

آثار هنری همواره خواهند بود و جاودانه هم باقی خواهند ماند و برای سعادت بشری هم همواره موثر خواهند بود. این آثار تجارب انسانی هستند که به خود شکل گرفته اند و ما از دریچه ی حواسمان به آنها می نگریم و لذت می بریم..لیکن راه هنری به این سادگی هم نیست..ما نقاشی را می بینیم، موسیقی را می شنویم واثر یک حکاکی را بر سطح خاص به مد د حس لامسه درک می کنیم اما این تاثرات حسی ماست که به عکس العمل های احساسی منجر می شود و بعد ازیک کار عقلی است که آن احساس و ذکاوت مارا به مرحله ی ادراک می رساند. این ادراک چگونه حاصل می شود؟ فرمول قطعی و صریح نیست! مخلص کلام اینکه برای درک این احساس قاعده ی روشنی نیست.پیچیدگی هنر به گونه ای است که از نقطه نظرهای گوناگون مورد بحث است و هیچکدام از این نظرها بر دیگری برتری ندارد.

اما در مطالعه ی یک اثر هنری باید اصول زیر را مد نظر داشت:

باید دانست که یک اثر هنری عبارت از شکل یا فرمی است که هنرمند آفریده است.. این اثر بر اساس قواعد زمان و مکان و تمدن خاص بنا شده است، دارای موضوع و محتوی است و معمولا هد فی را هم د نبال می کند. اگر بخواهیم واضح تر بگوییم اثر هنری فرمی دارد که سرشار از هم آهنگی است که این ساختمان باعث می شود از سایر مقولات تمیز داده شود..این اثر را چه کسی آفریده؟..هنرمند..و اوچه کرده ؟ یک ضرب المثل چینی می گوید: برای یک نقاش نقش ببری را بکشد باید حتما هنگام نقاشی خود را به قوت و قد رت یک ببر بداند!... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

 

 

هنر چیست؟

 

 

هنر تجسم یک تجربه ی انسانی است.

هنر ترکیب پد یده های هستی است به گونه ای که احساسی را در بیننده بوجود آورد.

هنر کوششی است که به آفرینش یک اثر زیبا منجر می شود

هنر جوششی درونی و بیرونی است که به خلق پدیده ای منجر می شود.

... اینها نمونه هائی از تعاریف مختلف هنر هستند.اما مسئله همچنان حل نشده باقیست!

در یونان و روم باستان هنر را ترکیب انسان، طبیعت و زیبائی می دانستند و بد ین لحاظ هم اکثر آثار هنری آن دوران مجسمه هائی از آدمها در عین زیبائی و تناسب اندام بوده است.

 

 

دیدگاه حضرت امام (ره):

 

 

هنر دمیدن روح تعهد در کالبد انسانهاست.

واضح است که این تعریف یک تعریف ارزشی از هنر است و تمام ویژگیهای تعاریق قبلی را هم در خود نهفته دارد.

مگر می شود هنرمند پدیده ها را ترکیب کند تا احساسی را در د یگران ایجاد کند اما خود از آن بی بهره باشد؟ مگر می شود هنرمند اثری زیبا را خلق کند در حالیکه خود از زیبائی معنوی و لطافت روح بی بهره باشد؟و خلاصه اینکه مگر می شود کسی نام هنرمند را یدک بکشد اما حرفی برای گفتن نداشته باشدو نخواهد که برای دیگران و خود بوسیله هنر وحتی برای هنر کاری انجام ندهد؟!

 

 

انواع هنر وتقسیم بندی کلی در ادامه

 

انواع هنر (تقسیم بندی کلی):

 

 

1- هنر غنائی بزمی: محتوای این هنر عاشقانه است. مجالس عیش و نوش وبزم و پایکوبی نمونه های بارزاین هنر است.

2- هنر عرفانی: این هنر سوز و گداز و راز و نیاز در راه کمال را نشان میدهد. هنری که با مثال آثار حافظ در ذهن خود بدرستی ویژگیهایش را درک می نمائید.

3- هنر حماسی: شرح حماسه ها، رزم ها، اساطیر و قهرمانان باستانی نطیر رستم و..

4- هنر تعلیمی: این هنر به ترویج اخلاق و افکار و اندیشه های متنوع اخلاقی می پردازد. این هنر در خدمت آموزش است.

5- هنر سیاسی:کلیه ی آثار سیاسی در زمینه های گوناگون که به ترویج افکار متفاوت با روند معمول جامعه و یا در خدمت آن باشد در این فالب هنری می گنجند.

 

 

انواع هنر (تقسیم بندی از نقطه نظر رسالت):

 

 

1- هنر برای هنر:در این نوع از هنرهدف از کار هنرمند بیشتر ارتقا سطح هنر است.هنرمند رسالت کاری خود را تلاش برای بر جا گذاشتن آثار هنری به یادگار دارد و هنرمند هنردوست از طبقه ی خواص جامعه کسی که خود را از دیگران یعنی عوام جدا می داند نمونه ی مناسبی برای این نوع از هنر است.

2- هنر برای هنرمند:در این نوع از هنر هنرمند در خدمت خود است و هنر را برای شهرت فردی تجربه می نماید.و ممکن است با قبلی ترکیب هم بشود یعنی هم برای هنر وهم برای خود تلاش نماید.

3- هنر برای جامعه: این نوع هنر با اجتماع انسانی که غالبا از طیف عموم مردم است سروکار دارد.هنرمند رسالت کاری خود را بر اساس خدمت به افراد رده های میانی و پائین اجتماع قرار داده است و برای آنان تلاش دارد.

 

 

نمایش:

 

 

نمایش در زبان فارسی ترجمه ی تئاتر است و آن هنری است که از چند هنر دیگر ترکیب یافته است. در نمایش بازیگران خود را به جای قهرمانان و اشخاص داستان می گذارندو وقایعی را که بر سر قهرمانان آمده است با حرکات و اعمال و گفتار خود یک به یک در روی صحنه مجسم می کنند. در نمایش از ادبیات، موسیقی، نقاشی و حتی حجاری و معماری و برخی هنرهای دیگر استفاده می شودبنابراین آن را کامل ترین هنرها می نامند.

نمایش در سراسر گیتی به اشکال مختلف متداول است و در بعضی از کشورها سابقه ی آن به زمانهای بسیار دور تعلق دارد.در ایران نیز نمایش از زمانهای قدیم متداول بوده است، نمایش حاجی فیروزنوروزی بازی و...از قدیم در عید نوروز برگزار می شده است. نمایشهای سوگواری، نقالی، تئاتر روحوضی، تعزیه و شبیه خوانی از دیگر اشکال نمایشی در گذشته بوده است.

اصل و منشا’ نمایشی را که اکنون در سرتاسر جهان رواج دارد به کشور یونان نسبت می دهند(هرچند که پیش از آن نیز نمونه هائی موجود بوده است) یونانیان قدیم خدایان متعددی داشتندو آنها را پرستش می کردندو در اوقات خاصی برای بزرگداشت یا پرستش آنها جشن هائی ترتیب می دادند. در این جشن ها نمایشهائی نیز برگزار می شد.محل نمایش اغلب دامنه ی تپه ای بود که میان آن فرو رفتگی داشت. سینه ی تپه را پله پله می کردندتا تماشاگران بر آنها بنشینندو در پایین، زمین مسطحی را به بازیگرا ن وگروه خوانندگان اختصاص می دادند. جمعیتی که برای نمایش در محل گرد می آمدند گاهی از بیست هزار نفرهم تجاوز می کرد.

نمایش در قرن پنجم پیش از میلاد به اوج عظمت و اعتلای خود رسیدو نمایشنامه نویسان بزرگی در این قرن ظهور کردند.

آشیل، سوفوکل و اوریپید بعنوان مبدعان نمایشنامه نویسی نوین گوهری را در تاریخ بشریت نهادینه کردند که امروزه با وجود پیدایش سینما و فیلم و نفوذ بی سابقه ی آن در همه ی کشورهای جهان، نمایش اهمیت و اعتبار خود را از دست نداده است و امروزه از جهت پرورش قوای ذهنی کودکان و نوجوانان ارزش جدیدی از نظر تربیتی پیدا کرده است.

 

 

تاریخچه:

 

 

باید اعتراف کرد بدلیل نبود امکانات چاپ و نگهداری اسناد در دوران قدیم مدرک معتبر و مستندی از آن دوران کهن در هیچ زمینه ی هنری باقی نمانده است (برای کسب اطلاعات بیشتر به کتب تاریخ عمومی هنر موجود که بسیار زیاد هم هستند مراجعه فرمائید) اما برخی منابع معتبر تاریخی به ما می گویدکه در سال 1879 میلادی فردی اسپانیائی در غارهای آلتامیر واقع در آمریکای جنوبی قدیمی ترین آثار هنری جهان را در قالب نقاشی مربوط به 10 تا 15 هزار سال قبل یافته است.نقاشی گرانبهائی که انسان اولیه به منظور سحر و جادو برای موفقیت در شکار خود یا ثبت و جاودانه کردن آن موفقیت با کمک خاک رس، دوده ی آتش و کمی پیه ی شکار بر دیواری ترسیم نموده است.

وقتی انسان اولیه حیوانات را اهلی کرد انقلاب واپسین سنگی را بوجود آورد و به عصر دیرینه سنگی پایان داد. سنگها را در نهایت دقت و ظرافت استفاده و ابزارکاررا ساخت. کار روی فلزات، کوزه گری، بافندگی و ریسندگی و حتی کارهای اولیه ی ساختمانی را با خاک، گل و آجر تجربه کردو…

مجسمه های یافته شده از آن دوران سرهائی متعلق به 6یا 7 هزار سال قبل از میلادو اسکلت های واقعی انسان هستند که با موادی پوشیده شده اند تا شکل انسانی بگیرند.این روش تاپایان دوره ی امپراتوری روم ادامه داشت.علت هم این بود که انسان می خواست با اینکار در راه جاودانگی خود گام بردارد چون آنها معتقد به وجود روح بودندو محل آنرا هم در سر می دانستند! لذا سعی در نگهداری سرهای دوستان و دشمنان درکنارخود همواره مزید علت برای ساخت مجسمه های آن دوران بوده است!!

احترام و عبادت هم یکی از خصوصیات مذهبی مردم ابتدائی است که با ساخت مجسمه بزرگان کم کم شکل بت به خود گرفت و عبادت شد.

آنچه از تمدن های افریقائی بر جامانده است مجسمه هائی با سرهای بزرگ و بدنهای کوچک می باشد چرا که آنها سر را جایگاه روح می دانسته اند. رقص های با ماسکی هم که از این تمدن باقی مانده است نمونه های مفیدی از نمایش تسخیر روح بشمار میروند! چیزی که تاریخ غرب با کتمان آن نقش عمده ای برای تغییر منشا’ تئاتر انجام داده است! تصور نگارنده براین است که حتی دردوران دیرینه سنگی وقتی انسان اولیه بعد از تشکیل خانواده وظایف را براساس جنسیت تقسیم کرد، مرد را به شکارو حفظ خانواده گماشت و زن را مسئول پخت و پز و نگهداری کودکان ساخت (از همین نقطه است که تعریف کلمه ی مرد نشات گرفته "مرد یعنی کسیکه می میرد!") هم واژه نمایش بوده است!! …شکارچی که از شکار باز می گشت با سایر اعضای خانواده دور آتش می نشست! تصور کنید که او از جنگ هایش می گوید، از نبردهایش می گوید حتی ممکن است خود برخیزد و نمایش کوتاهی از شکار را بتنهائی بازی نمایدو یا حتی از یک عصر حجری دیگرهم بخواهد که نقش شکار را بازی کندو او با نیزه ای ازجنس سنگ وی را شکار کند. این چیزی جز تعریف نمایش نیست.چیزی جز تاریخ فراموش شده ی نمایش نیست!چیزی که تاریخ نویسان با تمام خوبیهایشان در حق بشریت به فراموشی سپرده اند واینک نمایش را به یونان نسبت می دهند! ما در این نمایش عناصر مورد لزوم و اصلی نمایش یعنی داستان، فرم، تماشاچی، بازیگر، صحنه، کارگردان و...بخصوص ارتباط بین نمایش و تماشاچی را داریم!

مثال بسیار واضح دیگری می آورم:

زمانی که حضرت هابیل به دست قابیل کشته شد خداوند به دو کلاغ فرمان اجرای نمایشی را داد.فارغ از اهداف ذات اقدس الهی باید اذعان کرد در آن موقع اجزای مورد نیاز نمایش مثل بازیگر- تماشاچی- صحنه و متن نمایشی به همراه ارتباط بین آنها و رسیدن یه یک وحدت برای بیان مقصود رعایت و از این منظر خداوند برترین و شناخته شده ترین و اولین کارگردان مطلق عالم است.

 

 

نمایشنامه:

 

 

نمایشنامه متنی است که نمایش از روی آن خوانده، تمرین و اجرا می شود و آن یکی از انواع متون ادبی است که برای نمایش تنظیم می شود. در آغاز نمایشنامه بعد از آوردن نام آن اشخاص نمایش یا شخصیت های نمایشنامه نام برده می شوندوسپس شرح مختصری از محیط داستان، سن وسال و قد و چهره ی اشخاص داده شده و بعد گفتگوی اشخاص آورده می شود. کارها و حرکات بازیگران داخل کروشه() و اگر حجم زیادی داشته باشد با حروف ریزتر چاپ می گردد. نمایش اغلب به چند قسمت تقسیم می شود و هر قسمت با پایین آمدن یا کشیدن پرده ای خاتمه می یابدو قسمت بعدی با بالا یا کناررفتن پرده شروع می شود، از این رو هر قسمت از نمایش را " پرده " گویند.

چگونگی آرایش هر پرده هم در ابتدای هر پرده می آید.

هر پرده هم ممکن است به قسمت های کوچکتری تقسیم شود که با روشن و خاموش شدن نور اعلام گردد که به هر قسمت یک " صحنه "گویند.

 

 

انواع نمایشنامه:

 

 

1- نمایشنامه کمدی: به نمایشنامه هائی اطلاق میگردد که موضوع داستان آن خنده آور، شاد و نشاط آور باشد

2- نمایشنامه درام:اگر موضوع داستان نمایشنامه چنان باشد که در آن اشخاص بازی تصاویر واقعی از زندگی را نشان دهند نمایشنامه درام خواهد بود.

3- نمایشنامه ملودرام:ممکن است درام مایه ای از کمدی نیز داشته باشد که در اینصورت به آن نمایشنامه ملودرام گویندکه گاهی این مسئله بصورت پایان خوش نمایش نمود می یابد.

4- نمایشنامه تراژدی:اگر نمایشنامه وقایع فوق العاده مصیبت بار و غم انگیز نظیر مرگ پدر، برادر،فرزند و …را نمایش دهد در زمره ی نمایشنامه های تراژیک یا تراژدی می گنجد.

5- نمایشنامه طنز:گاهی نمایشنامه های کمدی حاوی پیام نیز می باشندکه ممکن است تلخ و گزنده یا حتی سیاه نما هم باشند، این نمایشنامه ها طنز هستند.

6- نمایشنامه هجو:چنانچه نمایشنامه در بیان حالات کمدی یا طنز دردام مسخره کردن افراد یا موضوعات بیافتد نمایشنامه در زمره ی نمایشنامه های هجو شناخته می شود.

7- نمایشنامه لغو:نمایشنامه های طنز یا هجوی که بصورت بی بند وبار مسائل خانوادگی و غیر اخلاقی را مطرح نمایند در این دسته می گنجند.

 

 

اجزاء اصلی نمایش:

 

 

هنر نمایش دو جز اصلی دارد.

1- داستان(محتوی):داستان یا قصه یا محتوی همان حرفی است که نویسنده قصد دارد آنرا القا نماید.در حقیقت همان پیام نمایش است و بر دو نوع است:

الف:محتوای اصلی یا اورژینال که از تخیل خود نویسنده بر اساس واقعیت یا حتی غیر آن نشات می گیرد، نظیر روح داستانی حاکم بر بینوایان ویکتور هوگوکه برای اولین بار و توسط او مطرح شد.

ب:اقتباسی که همان شکل برگرفته شده از یک کار هنری انجام شده است. برای فهم مطلب تصور کنید هنرمندی از روی داستان ویکتور هوگو یک فیلم سینمائی بسازد.

2- ساختار دراماتیک(فرم):ساختار دراماتیک اساسی ترین عنصر در هر اثر هنری است و به این صورت تعریف می شود: ارائه اثر به بهترین وجه بگونه ای که بیشترین اثر را بر تماشاچی بگذارد.

رمز آن هم چیزی جز کسب دانش مربوط به ساختار دراماتیک نیست!بخش عمده ای از آن در حیطه ی علم می گنجد که باید در دانشکده های هنرهای دراماتیک کسب کرد یعنی زبان نمایش و راههای استفاده از تکنیک های تئاتری اما بخش دیگر آن به شناخت، شعوروآگاهی خالق اثر بستگی دارد که در قالب علمی نمی گنجد و بیشتر بعد هنری مد نظر است که بایستی با مطالعه مداوم در ارتقا این بینش کوشیدو قابل کسب در هر دانشکده ای نیست.

 

 

مفاهیم و واژه های تئاتری:

 

 

برای اینکه هنرجویان ارجمند بتوانند با مفاهیم مقدماتی تئاتر آشنا شوند در حد همان مقدماتی بعضی از واژه ها و مفاهیم اصلی مورد نیاز را برای آنان با زبان ساده بازگو می نمایم.

1- سن:محلی است که در آن نمایش از روی متن نمایشی تمرین و در نهایت اجرا می شود و اغلب بصورت سکوئی بالاتر از سصح دید تماشاچی و در برخی اوقات در میان آنها ساخته میگردد.

2- پرده: هر نمایش به قسمتهائی تقسیم می شود اگر هر قسمت با باز و بسته شدن پرده اعلام شود به هر قسمت یک پرده گویند.یک نمایشنامه می تواند یک پرده یا بیشتر باشد.

3- صحنه: قسمتی از نمایش را که از پرده کوچکتر است و با روشن و خاموش شدن نور اعلام می شود صحنه گویند.

4- آوانسن: بخش جلویی هر صحنه را که اغلب بصورت نیم دایره طراحی و ساخته می شود را گویند.آوانسن مهم ترین قسمت یک صحنه است و هر چند در برخی مواقع با تمهیدات تئاتری می توانیم بخش انتهائی صحنه را مهم نمایش دهیم مثلا با نورپردازی موضهی انتهای صحنه که اهمیت آنرا نشان می دهد اما حقیقتا مهم ترین بخش صحنه بدلیل نزدیکی با تماشاچی همان آوانسن است.

5- نویسنده: کسی است که بدلایل شخصی یا غیر شخصی متنی را برای اجرا یا ثبت در تاریخ می نویسد.این متن می تواند در قالب داستان کوتاه، رمان یا داستان بلند و نمایشنامه که از جمله متون اصلی ادبی هستند بگنجد.

6- کارگردان: وی کسی است که مسئولیت اساسی اجرای یک نمایش را از تدارک مراحل آغازین تا اتمام اجرارا برعهده دارد و مسئول مطالعه متن، انتخاب بازیگران،تقسیم نقش هاو…تامراحل دیگر نظیر طراحی جزئیات حرکات بازیگران و…می باشد.

7- بازیگر: کسی است که مسئول اجرای حرکات و … محوله توسط کارگردان به منظور ایفای یک نقش هنری است.

8- میزانسن: به مجموعه حرکاتی که یک بازیگر به طراحی و دستور کارگردان در صحنه اجرا می نماید می گویند.

9- دیالوگ: کلیه ی گفتگوهای دو یا چند نفره بازیگران در نمایش که معمولا با احساسات گوناگون همراه است دیالوگ می گویند.دیالوگ بیشتر بصورت برون گرا ادا می شود.

10- مونولوگ: مجموعه گفتگوها و زمزمه هائی که یک بازیگر با خود دارد و بصورت درون گرا ادا میگردد مونولوگ گویند.

11- میمیک چهره: به حرکات ریز چهره ی بازیگر اطلاق می گردد.

:: موضوعات مرتبط: بازیگری , ,
:: بازدید از این مطلب : 1058

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 18 تير 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: